آخرین خرید

یادم می آید بزرگی گفت: چهارشنبه سوری روز پیروزی نور برتاریکیست. و یادم افتاد که نباید بگذاریم حرف او نیمه تمام بماند.
چهارشنبه سوری آخرین فرصت خرید عید است.گرچه نرخ ها بالاست اما ما برای آخرین بار به خرید عید میرویم. و هیولاها خوب می دانند که وقتی خرید عید تمام شود عید می آید. عید می آید.
چهارشنبه سوری در صور می دمیم تا رستاخیز به پا شود و تمام مرده دلان از خواب هزاران ساله شان در گورهای تنگ نظری برخیزند. و ما برای این رستاخیز به گفته ی آن آشنای دو هزار ساله شمشیر به دست نمی گیریم.
ما برای این رستاخیز نه باتوم به دست می گیریم، نه تفنگ، نه اشک آور. تنها چراغ می افروزیم. چراغ می افروزیم تا برادر بسیجی ما در روشنایی آن ببیند که فکر های او از گازهای دستش اشک آورتر است.
چهارشنبه سوری روزیست که از روی آتش خواهیم پرید، نه پرواز خواهیم کرد و به آتش خواهیم گفت: سرخی تو از خون من.
خون می دهم تا سرخ بمانی. جان می دهم تا جانانه شعله ور شوی. می سوزم تا شب را بی مهابا بسوزانی. و شاید فردا باد صبح با خاکسترهای مانده ام پیام مرا به سوی آن میر مهربان و آن پیر تیرهای آسمان ببرد تا بدانند که ما تا آخر ایستاده ایم.
می سوزم تا تاریکی را بسوزانی چرا که در شهادت یک شمع راز منوریست که آن را آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب می داند.
و ما نام آن دو یاور محصور را همه جا فریاد می زنیم تا فردا که بهار برگشت و نشانشان را از ما پرسید شرمنده نباشیم. تا به گل و شکوفه هایی که وقت رفتن آنها را به ما سپردند اطمینان بدهیم که در بهار وقتی دوباره بروینند آن دو را خواهند دید.
چهارشنبه سوری سرخ و زرد را با مداد سبز پررنگ می کنیم تا در آخرین سه شنبه برای آخرین بار گفته باشیم: مطمئن باشید ما پیروزیم.
یار سبز

Comments

Loading... Logging you in...
  • Logged in as
There are no comments posted yet. Be the first one!

Post a new comment

Comments by