نسخه ...

دکترم نشست و گفت :
دوربینی جانم
تو چه ظلمی کردی به چشم هایت؟ گفتم :
ظلم نزدیک بینی است.
دورترها صحنه ی چشم نوازی پیداست.
گفت : آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
گفتم : اندکی صبر که آواز دهل نزدیک است.
سر تکان داد و به افسوسی گفت :
نمره ی چشم هایت خیلی بالاست !
گفتم:
نمره ی چشم حقیقت بین
همیشه بیست می شود.
گفت : عینکت کجاست؟
گفتم : عینک مال تو
تا نقاب بصیرت را بر حقیقت بکشد.
من برایم از قبل خدا
دو چشم تجویز کرده
و به آن
همه چیز را همان طور که هست می بینم.
گفت : همان طور که هست نه ،
تیره و تار.
گفتم آن طور که هست یعنی تیره و تار.
گفت بسیار اشک می ریزی
اشک برای چشم ها مضر است
گفتم این هوای پاک
پر گازهای اشک آور است
نسخه ام را پیچید.
گفت: از من گفتن.
نسخه را پاره کردم ، گفتم :
نسخه ی دیدن من را خود من می دانم
روزی یک بار نگاه به دور
روزی یک بار نگاه پرغرور به چپ
روزی یک بار نگاه پر ز خشم به راست
روزی یک بار نگاه پر ز اشک به بالا
روزی یک بار به پایین
در جستجوی رد پا
روزی یک قاشق خون دل...
تو اگر نسخه نویسی ای دوست
نسخه ی کوری دل های سیه را بنویس

یار سبز